- جلق زدن
- زلغ زدن چل زدن انجام دادن عمل جلق. توضیح این عمل بین دو زن بوسیله مالش اعضا تناسلی انجام شود آنرا طبق زدن نیز گویند
معنی جلق زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابلک زدن پربه سرزدن پرنهادن بدعوی پر بر سر زدن
چاخان کردن، توپ زدن، دروغ گفتن، یکدستی زدن
برغو زدن، کرنا زدن نواختن بوق، گوز دادن
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
ریدن
عمل نواختن جاز
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
ادعا داشتن دعوی برتری داشتن
آییژکیدن خرفکیدن
جوش دادن، عصبانی شدن داد و فریاد بیجا کردن
صدای نازک و بلند بر آوردن فریاد کشیدن
گرد نشستن
آماس اندام اسپ
تپغ زدن کند زبانی تپق زدن زبان کسی. گرفته شدن زبان او نادرست ادا کردن کلمات: (فلانی زبانش تپق زده بجای طفل (طلف) گفت)
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن
کنایه از نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
کنایه از فاش کردن
پیوند دادن، متصل کردن
کنایه از خشمگین شدن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن
کنایه از به جوش و خروش آمدن و تلاش کردن، جوشیدن، غلغل کردن
پیدا شدن جوش های ریز در پوست بدن
کنایه از خشمگین شدن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن
کنایه از به جوش و خروش آمدن و تلاش کردن، جوشیدن، غلغل کردن
پیدا شدن جوش های ریز در پوست بدن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا گفتن، صلا در دادن
پارسی است تبگ زدن هماغوشی زنان و همسایی تبگ های خویش مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر سحق مساحقه
تاک زدن آسمانه زدن گنبد زدن طاق ساختن سقف زدن
نادرست نویسی تیغ زدن کند زبانی تپق زدن
نصب کردم علم برافراشتن بیرق
در حال غلتیدن
در حال غلتیدن
کلک زدن نیک نوشتن ، نقاشی کردن (روی فلز و غیره) نوشتن: قلم زد سال تاریخ جلوسش در سفر مالک یکی از ظالمان گم گشت تاریخ وفات او یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104)
ضرب کردن سکه ناسره، تقلب کردن
تباهی کردن زن، حیله کردن، حقه زدن
بر هوا جستن و دایره ای طی کردن و سپس با پا بزمین آمدن یا سررا بزمین گذاشتن و پاها را از پشت بالا بردن و نیم دایره طی کردن و از سوی دیگر بزمین گذاشتن پشتک زدن: باشد از چابکی و دمسازی صد معلق زدی بهر بازی (کنیزک شاه)، (نظامی)
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
ناچخ زدن نچک زدن فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
دم زدن چنگ زدن گپ زدن سخن گفتن حرف زدن دم زدن: غلامی که دگر دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد... غلام را بدریا انداختند. باری چند غوطه خورد و باخر مویش گرفتند... چون بر آمد بگوشه ای بنشست و نطق نزد. اما در نسخه فروغی آمده: چون برآمد بگوشه ای بنشست و قرار یافت: ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدایی ورای ادراکی. (حافظ. 324)